جدول جو
جدول جو

معنی پل کارد - جستجوی لغت در جدول جو

پل کارد
(پُ لِ)
نام محلی در حوالی هرات. (حبیب السیر چ طهران خاتمه ص 397)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریکارد
تصویر پریکارد
پوشش کیسه ای دو لایه که قلب را می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ)
منصب رئیس سپاهیان در یونان قدیم
لغت نامه دهخدا
امیل، ریاضی دان فرانسوی مولد پاریس (1858-1941 میلادی) عضو فرهنگستان علوم و فرهنگستان فرانسه
آبه ژان، عالم ستاره شناس فرانسوی، مولد فلش (1620-1682 میلادی)
لوئی - بنوآ، شاعر فکاهی فرانسه، مولد پاریس (1769-1828 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تعقیب. مصدر مرخم پی کردن بمعنی دنبال کردن و تعقیب کردن.
- پی کرد قانونی، تعقیب قانونی. رجوع به پی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کُشْ وَ)
دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نقش و نگار. گل و بوته که بالای جامه و دیوار و مانند آن نمایند. (آنندراج) :
در نگارندگی و گل کاری
وحی صنعت مراست پنداری.
نظامی.
، گل کاشتن. عمل گل کار
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کارد کج را گویند و آن یک گونه افزار جنگ است که بیشتر گروه سیکه با خود می دارند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پل زدن. پل ساختن. بنا کردن پل:
بر آب جیحون پل کردن و گذاره شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای در فارس، آبش شیرین و گوار است. رود خانه شش پیر به آب چشمۀ تاسک و چشمۀ کل پیوسته در پل مورد آن را رود خانه پل مورد گویند. (فارس نامۀ ناصری)
ده پل مورد، موضعی در چهار فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گل کار. عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان، گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج کارد
تصویر کج کارد
قسمی افزار جنگ که طایفه سیک (سیکه) هند با خود دارند کارد کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریکارد
تصویر پریکارد
غشا خارجی قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو کارد
تصویر دو کارد
مقراض جلمان، مشت و ضربتی که بزیر گلو زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپل کاره
تصویر اپل کاره
فرانسوی چارشانه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کاری
تصویر گل کاری
عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل، جایی که در آن گل کاشته اند
فرهنگ فارسی معین
((پِ))
آگهی بزرگی به اندازه حدوداً 1*2 یا2 * 3 متر که بر سر در سینمانصب و تصویر بازیگران اصلی و نام فیلم و نام دست اندرکاران و بازیگران مهم فیلم بر آن درج شود، نقش آگهی (واژه فرهنگستان)، تخته، صفحه یا پارچه ای شامل نوشته ها و تصاویر تبلیغاتی
فرهنگ فارسی معین
برای ساختمان پایه ی پل محدوده ای را با پرچین محصور می نمودند
فرهنگ گویش مازندرانی
واحد شمارش لباس
فرهنگ گویش مازندرانی
پادوی کدخدا جهت فرمان بردن و ارتباط رعایا
فرهنگ گویش مازندرانی
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع کردن شاخه های درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیغ سرتراشی
فرهنگ گویش مازندرانی
نفس عمیق بعد از گریه، سکسکه، غذای نیم خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
پس مانده ی خوراک یا نوشیدنی
فرهنگ گویش مازندرانی
دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناحیه ای از بخش کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
سمج شدن کودک نسبت به مادر، پیله کردن، تنبیه شدید کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شروع کار، پی و بنیان ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی